Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرآنلاین»
2024-05-04@00:56:49 GMT

روزمرگی و نسبت آن با حاکمیت‌های آرمان‌گرا

تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۱۹۶۰۵

روزمرگی و نسبت آن با حاکمیت‌های آرمان‌گرا

این روزها به‌دنبال دل‌نگرانی‌های اجتماعی نسبت به تغییر سبک زندگی و تقابل آن با ارزش‌ها و سنت‌ها، اندیشمندان و صاحب نظران زیادی تلاش کرده‌اند علت این رویدادها را شناسایی و برای کم کردن فاصله ملت و حاکمیت ارائه راهکار کنند. به‌نظر می‌رسد جزئیات راه‌کارهای سیاسی و مدیریتی هرچه باشد یک چیز نباید فراموش شود و آن ضرورت بازشناسی عمیق ماهیت روزمرگی و سبک زندگی مردم است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چراکه هرنوع بی‌توجهی، تفسیر و صورت‌بندی ناقص می‌تواند زیان‌بار و پرهزینه باشد. در ادامه یادداشت قبلی‌ام پیرامون ضرورت مدیریت زنانه، این‌بار می‌خواهم در راستای روی دیگر همان سکه، یعنی ماهیت روزمرگی و ارتباط آن با آرمان‌گرایی، عرایض‌ام را تدوین کنم.

انسان فراخور ذات و ماهیت خود، سلسله نیازهایی دارد و البته آرمان‌هایی؛ جامعه نیز همین‌طور از یک‌سو با یک‌سری نیازها از جنس نیازهای پایه و اساسی دست‌و پنجه نرم می‌کند و از سوی دیگر با کشش‌هایی از نوع آرمان دست به‌گریبان است. آرمان‌ها در راستای ارتقاء هویت خویشتن، در عالی‌ترین مرتبه وجودی انسان، یعنی در سطح رهایی از نیاز و به نوعی فرانیاز قرار می‌گیرند. با تأمل در ماهیت نیازها به‌نظر می رسد عموم نیازهای اساسی انسان، نیازهایی هستند که در بستر امور روزمره بدون فکر کردن مستقیم، تکراروار و به‌طور پایان‌ناپذیر، وقت و انرژی انسان را درگیر خود می‌کنند.

امور روزمره‌ای چون خوردن، پوشیدن، شرکت در مراسم شادی و عزا، خرید رفتن، بیمارداری، رفتن به سرکار و برگشتن و ... . در یک صورت‌بندی عمومی، روزمرگی یعنی همان امور متکثر، پراکنده و متفرق، به نوعی تکرار شونده، البته بدون قاعده، قانون‌گریز، آغشته به احساس و هیجان. به‌بیان دیگر یعنی بحران، یعنی اسارت، غلیان بی‌نهایت انرژی مهارناپذیر، همراه با ضرورت اجتناب‌ناپذیر با تاریخ مصرف کوتاه و خب نهایتاً بی‌معنا، بی‌ارزش، هیچ و پوچ ولی آرمان‌ها، این نیازهای والا و نیروبخش، ماهیتی رهایی‌بخش دارند، بسیار ارزشمند هستند، هدف‌های شناخته شده دارند، دارای پشتوانه عقلی، اعتقادی و فلسفی هستند.

با این تفسیر شایسته است آرمان‌ها را در جایگاه مدیریت نیازهای سرکش، پوچ و زودگذر و روزمره قرار دهیم تا بتواند به جهت‌دهی و سامان‌دهی و مهندسی رفتارها، آداب و عادت‌های روزمره‌ی انسان بپردازد و آن‌ها را از پوچی و سردرگمی رهایی بخشد. ولی خوب که توجه کنیم چنین استدلالی پر است از مشکلات اساسی خصوصاً در اجرا.

همان‌طور که می‌دانیم منشاء نیازهای پایه همان ساختارهای فیزیولوژیکی، روان‌شناختی و میل اجتماع‌پذیری تک تک ما انسان‌هاست و منشاء نیازهای آرمانی هم به‌نوعی نیاز به رهایی از سلطۀ صورت‌ها و قواعد محدود کننده‌ی اجتماعی و نظام ارزشی فرومایه‌ی موجود با انگیزۀ جهش به‌بهترین و والاترین شرایط ممکن که در طول تاریخ در بین جوامع مختلف با شیوه‌های مختلف پی‌گیری می‌شوند مثل انتظار موعود، کشورگشایی، انقلاب‌های ایدئولوژیک و یا اصلاحات ممتد و محتاطانه. پس آرمان‌ها هم به‌نوعی، زادۀ شرایط روز هستند. آن‌ها ایده‌هایی برای بهبود هستند. ساخته می‌شوند چون نقدی بر شرایط روزمره‌ای که درک می‌شود دارند. این آرمان‌ها، بنا به‌ظرفیت و فراگیری‌شان، بعد از سال‌ها و یا شاید قرن‌ها، تحت تاثیر میل تعالی جویی، نظام‌های اجتماعی پیشین را پس زده و با بهره‌مندی از اقبال عمومی، به جایگاه مقبولیت اجتماعی رسیده‌اند و با هزاران زحمت، تمامی شرایط مهیا گشته تا بالاخره بر مسند قانون‌گذاری تکیه می‌زنند.

ولی نکته اساسی این است که این ایده‌ها در اوج قدرت شکننده‌تر می‌شوند و برای پرهیز از فروپاشی باید از پایداری برخوردار شوند. چرا که آرمان‌ها پس از تکیه زدن بر کرسی مدیریت اجتماعی و قانون‌گذاری، از یک‌سو باید پاسخ‌گوی توقعات اجتماعی باشند؛ زیرا تمام توانایی آن‌ها در سمت اجرائی و ایدئولوژیکی، زیر ذره‌بین نقادان بزرگ ناشی از میزان کارآمدی و ناکارآمدی قرار گرفته است. از سوی دیگر میل ذاتی بشر برای تعالی همچنان ناچار است از طریق شکستن مرزها و خطر کردن‌ها راه خود را ادامه دهد. حاکمیت آرمان طلب، با ایمان به آرمان‎هایش میل به بقاء دارد و از سوی دیگر اراده مردم برای تغییر و گسترش ارزش‌ها در جریان است. اراده مردم برای توسعه ارزش‌ها، جزو لاینفک ذات بشری و امری تغییرناپذیر است، می ماند آرمان ها، قاعدتاً آن‌ها هستند که باید دنبال راهی برای ادامه مسیر باشند. راه حرکت مستمر و پایدار به سمت بی پیرایگی است و سبک‌تر کردن آیین‌های غیر ضرور و لازمه آن حرکت به‌سمت شناخت جوهر و مغز تک تک آرمان‌ها و میثاقی دوباره برای ادامه‌ی این مسیر. خاطرمان باشد، آرمان‌های اصیل هرگز نمی‌میرند بلکه در بحران‌ها، صورت‌هایی جدید از جوهر خود را به‌ظهور می‌رسانند چه با همراهی ما وفاداران به آرمان چه بدون ما. آن‌ها همواره زنده می‌مانند با سبک کردن کوله بارشان متناسب با وضعیت انسان‌های رهگذری که باید آن‌ها را به دوش بکشند. برای ما هم فقط یک راه مانده، پذیرش واقعیت و همراهی با آن. لذا به‌نظر می‌رسد همه آرمان‌ها اگر در حفظ پوسته‌های غیر ضرور سماجت کنند، محکوم به شکست هستند. مگر این‌که با سبک کردن بار ارزش‌گذاری خود، در پی یک رسالت متین باشند و آن‌هم فراهم‌سازی زیرساخت با هدف کم کردن هزینه‌ها، برای خطر کردن‌ها و توسعه‌ی مرز ارزش‌ها.

مسلم است نیاز به خطر کردن و توسعه ارزش‌ها، نیازمند ظرف مناسب است. شایسته‌ترین ظرف برای پاسخ‌گویی به این نیازهای سیال و میرا، بستر زندگی روزمره است. ظرفی با بیشترین قابلیت برای هضم این حجم از بی قاعدگی‌ها. تاب‌آورترین بستر، برای رهایی از ارزش‌گذاری‌ها و بی‌نیازترین عرصه به‌نظارت‌های بیرونی و البته با بیشترین قابلیت مدیریت از درون.

ظرف روزمرگی به‌دلیل پویایی ناشی از میرایی‌اش، کم‌هزینه‌ترین قالب برای پاسخ‌گویی به این نیازهای اساسی انسان است. ظرف زندگی روزمره بستری مناسب برای سعی و خطا و تجربه‌های ساده ولی اصیل است. حریمی برای رویارویی و سخن گفتن با خویشتن درون و از سوی دیگر با فراهم داشتن امکان برای آمدوشدهای پیاپی بین دنیای درون و دنیای بیرون. از قِبَل این ظرفیت برای آمد و شد در دنیای بیرون و درون، بستر روزمرگی می‌تواند ظرفی برای توان‌مند ساختن انسان‌ها و بستری باشد برای آزمون و خطاهای کم هزینه و آزمایشگاهی مجهز برای محک زدن انسانیت انسان‌ها. نیاز به استفاده از ماسک‌های مرتبط با عناوین اجتماعی در آن به نسبت سایر بسترها بسیار پایین است. پایداری ماسک‌های ریاکارانه هم، به‌دلیل ماهیت طوفانی‌اش بسیار کم است. لذا می‌توان گفت بستر زندگی روزمره با همه بی‌قاعدگی‌های ظاهری‌اش، خودارزیاب و اصلاح‌گر است. این قابلیت روزمرگی به آن امکان رهایی از مسخ شدگی را می دهد. مسخ شدگی چیزی که ضرورت اجتماع پذیری‌های سازمان یافته است. طبیعی است سازمان‌ها برای دنبال کردن اهداف سازمانی‌شان، تا حدود زیادی ضرورت دارند از کارکنان خود رعایت آدابی را انتظار داشته باشند اما بستر روزمرگی نیازمند چنین هماهنگی ابداً نیست. بستر روزمرگی این قابلیت‌ها را به‌نحو احسن دارد فقط و فقط به یک شرط ، اگر یک ظرف غیررسمی و غیرسازمانی باقی بماند!

قابلیت‌های روزمرگی رها از سازمان‌زدگی، عرض شد، ولی این را هم باید گفت، اگر حریم روزمرگی حفظ نشود - خطری که جامعه فعلی ما را تهدید می‌کند- به‌طورقطع آثار و عواقب سنگین فردی و اجتماعی را دنبال خود خواهد داشت. بسیاری از بیماری‌های روانی و عقده‌های اجتماع ستیزی از هم این‌جا ناشی می‌شود. تاریخ پر است از تحولات بزرگ اجتماعی و انقلاب‌ها که ریشه در شکسته شدن حرمت روزمرگی دارد. بستر زندگی روزمرگی در حقیقت کم هزینه‌ترین سوپاپ اطمینان برای حرکت‌های انسان‌هایی است که ذاتاً رهایی‌طلب هستند. به‌راستی بیاییم منصفانه بیندیشیم اگر این آخرین پناهگاه انسان برای زیست تمامیت انسان بودگی‌ش آسیب ببیند، مأمن و مأوای انسان کجا خواهد بود؟!

اگر از توجیهات فلسفی قدری فاصله بگیریم و کارشناسانه‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم بستر روزمرگی از دو پدیده رنج می‌برد: یکی رسانه، که با طوفان تبلیغات جهت‌دارش، خود بودگی انسان را نشانه رفته است و قصد استثمار دارند و دیگری نهادهای ایدئولوژیک که عموماً با قصد خیرخواهی، در پی نگرانی‌های خود برای حفظ ارزش‌ها، به کار خطرناک شکل دهی به‌ماهیت سیال انسانیت و مهندسی آن می‌پردازند. بی‌خبر از آن‌که روزمرگی، مثل یک رودخانه ی جاری، توانایی پاک سازی و حفاظت از ارزش‌های اصیل را دارد و پیوسته در طول حیات انسان‌ها کارش زدودن زواید و آشکارسازی حقایق بوده است.

راه کنترل این دو به نوعی دشمن روزمرگی چیست؟ اهل فن بهتر می‌دانند، راه مواجهه با شیطنت‌های رسانه‌ای تقویت چندصدایی و توسعه تکنولوژی‌های کاربرمحور است؛ آن‌ها این قابلیت را دارند عرصه را برای القائات بی‌اساس، تنگ کنند و آن‌ها را به‌چالش بکشند. به‌نظر می‌رسد نگرانی از آسیب‌های رسانه‌ای با توجه به نرخ بالای سواد و سطح آگاهی جامعه‌ی ما هم همین باشد و اما توصیه‌ای برای بهتر شدن رابطه‌ی بین طرفدارن ایدئولوژی حاکم در جامعه خودمان و ماهیت زندگی دارم، رهایی از ترس و ایمان به اصالت اسلام و انسانیت انسان‌ها.

اما بزرگ‌ترین ترسم از این شرایط این است اگر چنین تصمیمی از جانب تصمیم گیرندگان به‌موقع گرفته نشود به‌راستی چه کسی مسئولیت مسخ بی‌نهایت انسان را بر عهده خواهد گرفت؟ گناه زنده به گور کردن استعدادها، بر گردن چه کسی خواهد بود؟ توان تحلیل بی‌نهایت سوال که هر لحظه بر تعدادشان افزوده می‌شود را ذهن چه کسی دارد؟ اگر قرار است دنیا به همان شکلی باشد که ما باور داریم چه کسی توان دفاع از خلقت‌های تکراری را خواهد داشت؟ بله زندگی روزمره با همه‌ی به ظاهر فرومایگی فیلسوفانه‌اش، گام اول تقویت توانمندی و معرفت شناسی هاست. بپذیریم آفرینش‌های خدای نامتناهی بی انتهاست. خلقت‌های متکثرش، جلوه‌های پنهان از ربانیت و حقانیتش را آشکار می‌کنند. زندگی روزمره، نظرگاه این جلوه‌هاست؛ بهترین میدان برای تجربه، خواست‌ها و اراده‌هاست. دقت کنیم، این کشش‌های ذاتی که برای شکستن مرزها، از نهاد انسان زبانه می‌کشد و قرار است هیزم‌های گلستان خلیل‌وارها باشد، نیازمند رهایی روزمرگی از سازمان زدگی است. رهایی از ارزش‌گذاری و مسئولیت‌دهی های بی‌معنا و غیرضرور.

بستر زندگی روزمره با همه ی سادگی‌ش مکانی برای کشف استعدادها و خلق هنرها و معرفت‌های جدید است. یادمان نرود آرمان‌ها این چیزهای با ارزش و دست نیافتنی در گذرگاه روزمرگی متولد می‌شوند و اوج می‌گیرند، قاعده می‌آفرینند و سامان می‌بخشند. آرمان‌ها فرزندان روزمرگی هستند و اگر روزی حرمت روزمرگی را بشکنند، در حقیقت خود را شکسته‌اند. یادمان باشد معیارها و ارزش‌ها در تعادل نیروهای جاری در دامن روزمرگی زاییده می‌شوند و مصداق مَثَل مشهور "گذر پوست به دباغ‌خانه می افتد" ، عیار معیارها در بستر روزمرگی محک زده می‌شود. روزمرگی از قدرت بی‌پایان برخوردار است.

حواسمان باشد دانایان و اندیشمندان در حقیقت، بی‌خبران جَذَبه‌های روزمرگی هستند. آن‌ها امروز که ارزش‌های‌شان را زندگی کرده‌اند، قد کشیده‌اند، ریشه دوانده‌اند تنومند شده‌اند، نگاه‌شان به خورشید بیش از توجه‌شان به ریشه‌هاست. بیاییم برای یافتن چیزهای جدید به کسانی نگاه کنیم که به حاشیه رانده شده‌اند. زن و جوان را دریابیم. روزمرگی را در چهره زنان و جوانان جستجو کرد.

شور و اشتیاق بی‌پایان زنان و جوانان به‌ظاهر بی‌خبر از حکمت، خبر از دستیابی‌شان به سرچشمه‌ی معرفت می‌دهد. طنین‌شان را دنبال کنیم، از چشمه‌های ادراک‌شان بهره ببریم تا رویش‌های جدید را در معرفت‌ها و اراده‌های‌مان شاهد شویم. حواسمان باشد بدون ارتزاق از روزمرگی زنانه، چوب خشکی خواهیم شد. بهارمان، مبدل به خزان خواهد شد. یادمان باشد روزمرگی نیازمند توجه و مراقبت است. مراقب باشیم سازمان زده نشود و مثل جنگلی بکر غنی از گونه‌ها بماند. جلوه‌های روزمره را در لحظه‌ها جستجو کنیم. از تفسیرها و عیب‌جویی‌ها و قضاوت‌ها حذر کنیم و با برنامه‌ریزی‌های بلند مدت به بیابان خشک و بی‌علف تبدیلش نکنیم. بیاییم غزل معروف حافظ را از نو بخوانیم:

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟ پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند عیبِ جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند

گویند رمزِ عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتی‌ست که تَقریر می‌کنند

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویشِ وقتِ پیرِ مُغان می‌دهند باز این سالِکان نِگَر که چه با پیر می‌کنند

صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید خوبان در این معامله تَقصیر می‌کنند

قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فِی‌الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَه کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

و اما اگر بخواهم باز شفاف‌تر عرض کنم این‌گونه جمع بندی می کنم؛ نیازهای پایه با ماهیت روزمرگی خود با همه بی‌معنایی و بی‌ارزشی‌شان، تمام زندگی ما انسان‌ها هستند و نیازی به گریز از آن‌ها نیست. با توجه به‌ماهیت زودگذر و بحرانی بودگی‌شان، مشخص است هرنوع برنامه‌ریزی بلندمدت، قانون‌گذاری و حاکمیت مستقیم برای ساماندهی آن، علاوه بر آن‌که فایده‌ای ندارد، بلکه در بیشتر مواقع زیان‌آور هم است. سلسله نیازهای پایه و روزمره اصولاً سیال‌تر و میراتر از این صحبت‌ها هستند که بتوانند با ارزش‌های بنیادین که ما می‌شناسیم در پیوند باشند. لذا حیثیتی کردن امورات روزمره در پیوند با ارزش‌های والا و یا حتی شأنیت ماورایی بخشیدن به ‌بخشی از امور روزمره، کار ارزنده‌ای به نظر نمی‌رسد باشد و شاید دلیل دستورات حداقلی و در برخی مواقع سکوت شارع دین هم در موضوعات روزمرگی همین باشد.

*دکترای معماری و عضو هیات علمی دانشگاه

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 1748407

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: زنان حضور زنان در جامعه جوانان نظر می رسد نیازهای پایه زندگی روزمره سوی دیگر بستر زندگی آرمان ها انسان ها ی انسان ارزش ها چه کسی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۱۹۶۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام

به گزارش تابناک، آرمان، پسرک نوجوانی که در ۱۷ سالگی متهم به قتل دوستش غزاله شد، حالا در لبه تیغ ایستاده و هر آن احتمال دارد حکم قصاص برای او اجرا شود. مروری بر پرونده اخباری که درباره او و مقتول منتشر شده نشان دهنده وضعیت عجیب و پیچیده این پرونده است.

حکم قصاص آرمان عبدالعالی که به خاطر اتهام به قتل دوست دخترش غزاله شاکر در معرض اجرا قرار گرفته است، امروز اجرا نشد تا بار دیگر تلاش برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول ادامه یابد.

سه نکته بسیار مهم در این پرونده وجود دارد که باعث شده افکار عمومی نسبت به آن حساسیت زیادی نشان دهد. اول آنکه هیچ نشانی از جسد مقتول در دست نیست ولی قضات به این نتیجه رسیده اند قتل واقع شده است. نکته دوم حساسیت هایی است که نسبت به اعدام و بخشش وجود دارد و نکته سوم مربوط به وضعیت آرمان است. آنطور که قانون تکلیف کرده باید برخی متهمان از جمله متهمان به قتل تحت معاینه روانشناسی قرار گیرند. روان‌شناس پرونده آرمان هم در دادگاه گفته است او مشکل عصبی و انزوای بیش از حد دارد و وضعیت روانی او در زمان حادثه محرز است.

فهمیه حسینی در صحن علنی دادگاه کیفری یک گفت: آرمان در زمان حادثه دچار افت شدید تحصیلی بوده و معدل او در آن زمان هفت بوده است. او دچار مشکلات روحی شدید بوده است. بعد از بازداشت و در زندان هم او در کارهای گروهی شرکت نمی‌کند و دوستی در زندان ندارد. در همه کارهای گروهی ناموفق است و فقط درس‌خواندن که یک کار فردی است را خوب انجام داده است. او بسیار کم حرف می‌زند و هیچ دوستی ندارد. قبل از زندان هم این وضعیت را داشته است و این نشان از مشکل عصبی و انزوای بیش از حد آرمان دارد. او به نامه غزاله اشاره کرد و گفت: از نامه‌ای که از غزاله به جا مانده است، هم آمده که آرمان «بچه است»؛ رفتارهای بچگانه دارد. بنابراین عدم درک عقلی آرمان با توجه به وضعیت تحصیلی وی در زمان حادثه و وضعیت روانی او و همچنین نامه غزاله محرز است. بنا بر این گزارش قضات بعد از بررسی پرونده رأی خود را اعلام خواهند کرد.

با این حساب می توان گفت شاید آرمان سلامت روان نداشته و متوجه عواقب عمل خود در اقدام به قتل غزاله نبوده است. هر چند این جزییات در پرونده مضبوط است و دسترسی به آن جز برای طرفین پرونده و وکلایشان مقدور نیست.

با وجود این سه نکته، رییس شوراهای حل اختلاف کشور معتقد است می توان از خانواده غزاله، رضایت گرفت. امروز هادی صادقی در پاسخ به سوالی درباره پرونده آرمان عبدالعالی گفت: همچنان در تلاش هستیم که در این پرونده رضایت خانواده مقتوله را بگیریم.

او گفت: درباره این که این فرد مجرم است یا نه، نباید قضاوت کنیم زیرا این پرونده جزییات بسیار دارد و مسایل مختلفی در حاشیه این پرونده مطرح است بنابراین قضاوت در این پرونده سخت است. ده‌ها قاضی در این پرونده ورود کردند و پرونده با دقت بررسی شده و دو مرتبه در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفته است.

رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: مردم از نظر اتقان حکم صادره تردید نکنند زیرا براساس شواهد موجود حکم قتل صحیح است هرچند طبیعتاً ناخواسته بوده و قاتل هدف قبلی نداشته و این اتفاق پیش آمده است. این جوان سابقه جنایی نداشته و جنایتکار حرفه‌ای نیست. گاهی افراد در یک لحظه حادثه‌ای پیش می‌آید و خطایی می کنند. البته در این خطاها عمد بوده اما با قصد قبلی نبوده است. خانواده مقتول و محکوم خانواده‌های محترمی هستند و ما هر دو خانواده را دیدیم و با آن ها صحبت کردیم. آرمان عبدالعالی زمانی که به زندان می‌رود، در حال اخذ دیپلم بوده اما در زندان فوق لیسانس خود را نیز اخذ کرده است. 

رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: باید به خانواده مقتوله حق داد که داغ بزرگی دیده‌اند و از طرف دیگر جنازه‌ای هم در کار نیست و از این خاطر نیز خانواده مقتوله آزرده خاطر هستند. اکنون شرایط به گونه ای نیست که به جسد دسترسی باشد و اتفاقی افتاده که قابل دسترسی نیست و هر چه اینها اصرار کنند که آرمان جای جنازه را بگوید، او نمی تواند بگوید زیرا خودش هم نمی‌داند و اگر می‌دانست تا الان بارها گفته بود.

 

قتلی که جسد مقتول هرگز پیدا نشد

رسیدگی به این پرونده از اسفند سال ۹۲ آغاز شد و خانواده دختر ۱۹ ساله‌ای به‌نام غزاله خبر ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند اما خیلی زود مشخص شد او آخرین بار به خانه دوستش که پسری ۱۸ ساله به‌نام آرمان بوده رفته است. با دستگیری آرمان، او پس از چند روز به قتل غزاله اعتراف کرد و بازداشت شد. اما مدتی بعد منکر قتل شد و گفت آن روز از غزاله خواستم برای صحبت و خداحافظی به خانه ما بیاید چون می‌خواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.

آرمان گفت: چون او را دوست داشتم و نمی‌خواستم برود سر این موضوع با هم بحث کردیم اما او از پله‌ها پرت شد و سرش به لبه پله خورد، من هم ترسیدم و جسدش را در یک چمدان گذاشتم و در سطل زباله خیابان انداختم.

بعد از اعترافات آرمان تلاش برای پیداکردن جسد آغاز شد اما این جست‌وجوها راه به جایی نبرد و جسد دختر جوان هنوز هم پیدا نشده است. مدتی بعد آرمان اعترافات قبلی خود را پس گرفت و مدعی شد قتلی مرتکب نشده است. او گفت: غزاله به خانه ما آمده بود که موقع بازگشت در راه‌پله پایش لیز خورد و روی پله‌ها افتاد و جانش را از دست داد. من هم ترسیده بودم، او را بلند کردم و در یک چمدان گذاشتم و نزدیکی سطل زباله رها کردم. من غزاله را نکشتم.

انکارهای آرمان فایده‌ای برای او نداشت، با اینکه او در زمان قتل چند روز تا ۱۸سالگی زمان داشت و هنوز به ۱۸سالگی نرسیده بود، در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم شد. رأی صادرشده مورد تأیید دیوان عالی کشور قرار گرفت و پرونده برای اجرای حکم آماده شد.

مادر غزاله اعلام کرد در صورتی گذشت می‌کند که آرمان محل دفن جسد را بگوید.

با این وجود باز هم با توجه به مدارک جدید به‌دست‌آمده و قبول اعاده دادرسی، آرمان بار دیگر پای میز محاکمه رفت و این بار در شعبه ۵ مورد محاکمه قرار گرفت. او که حالا در مقطع فوق‌لیسانس در دانشگاه شهید مدرس در حال تحصیل است، یک بار دیگر اعلام کرد قتل کار او نیست و نمی‌داند جسد کجاست و ممکن است غزاله زنده باشد.

در نهایت قضات دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند و آرمان را در قتل مجرم تشخیص دادند و او را برای بار دوم به قصاص محکوم کردند. رأی صادرشده یک بار دیگر در دیوان عالی کشور تأیید شد.

نکته اینجاست که خانواده غزاله شکایت دیگری هم از آرمان کرده بودند: او علاوه بر قتل، جسد دختر ما را پنهان کرده است. با توجه به اینکه پلیس نتوانست جسد را پیدا کند، خانواده غزاله درباره اخفای جسد از سوی متهم نیز شکایتی در شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت مطرح کردند.

در نهایت بخشی از پرونده که مربوط به اخفای جسد بود به شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت فرستاده شد و قاضی دادگاه آرمان را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد.

 

جزییاتی که در دادگاه بیان شد

در دو دادگاهی که آرمان در آن به جرم قتل محاکمه شد، جزییات زیادی بیان شده است. در دادگاه اول او اختیاری نماینده دادستان گفت: آرمان در سال ۹۲ دختری به نام غزاله را به قتل رسانده است و همه مدارک موجود در پرونده این موضوع را ثابت می‌کند. او به قتل اعتراف کرده و به یکی از دوستانش هم گفته مرتکب قتل شده است اما از آنجایی که جسدی از غزاله پیدا نشده است، در پرونده شبهه ایجاد شد.

نماینده دادستان در توضیح پس‌گرفتن رأی دو نفر از قضات هم گفت: آنها رأی خود را پس نگرفتند و به دلیل اینکه وکیل سابق مقتول مدعی شده بود مدارک جدیدی در پرونده پیدا شده خواستار بررسی بیشتر پرونده شدند. دو موضوع به‌عنوان مدرک جدید مطرح شد؛ یکی دفترچه بیمه غزاله بود و دیگری تمدید مرخصی دانشگاه او. هر دو مورد به دقت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که هیچ‌کدام دلیلی بر زنده‌بودن غزاله نیست. ما همچنان با توجه به مدارک موجود در پرونده بر مجرم‌بودن متهم اصرار داریم. سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پدر غزاله در توضیح تمدید دفترچه بیمه دخترش گفت: همسر من بیمه خویش‌فرماست؛ غزاله را هم خودش بیمه کرده بود. بعد از قتل غزاله وقتی همسرم برای واریز حق بیمه و تمدید دفترچه رفته بود، به‌صورت اتوماتیک دفترچه غزاله هم تمدید شده بود. این مسئله پیچیده نبود که به‌عنوان مدرک جدید عنوان کردند.

مادر غزاله هم در توضیح مرخصی دانشگاه دخترش گفت: غزاله از دانشگاه مرخصی گرفته بود؛ می‌خواست در خارج از کشور درس بخواند و برای این کار آماده می‌شد اما این اتفاق افتاد. وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند مرخصی غزاله تمام شده و او برنگشته من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور نمی‌کنم، دخترم مرده است. آنها هم از سر دلسوزی گفتند یک ترم دیگر تمدید می‌کنند. آنها به خاطر ناراحتی من چنین کاری کردند. مدرک جدیدی وجود نداشت؛ خواستند که من را آرام کنند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم. تا زمانی که آرمان به قتل غزاله اعتراف کند، من در خیابان‌ها دنبال دخترم می‌گشتم. ساعت‌ها در خیابان با ماشین می‌رفتم که دخترم را پیدا کنم. به هر دختری که شبیه غزاله بود می‌رسیدم، جلویش را می‌گرفتم. من خیلی سختی کشیدم.

در ادامه زمانی، وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: متأسفانه وکیل سابق متهم در این پرونده کارهایی کرد که پرونده با چالش روبه‌رو شود. ما براساس مدارک پرونده درخواست صدور حکم قانونی را داریم.

 

آرمان: از من اعتراف دروغ گرفتند

در ادامه جلسه دادگاه، آرمان در جایگاه متهم قرار گرفت و از خود دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راه‌پله افتاده است. خیلی ترسیدم. او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آن‌قدر ترسیده بودم که نمی‌دانستم چه می‌کنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس می‌کشد اما ترسیده بودم و فقط می‌خواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم.

قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟چرا جسد را به چندین متر آن‌طرف‌تر از خانه بردی؟ متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من بعد متوجه شدم که باید با اورژانس تماس می‌گرفتم و جسم غزاله را هم از ترس به کمی دورتر بردم. من اصلا متوجه کارهایم نبودم. قاضی گفت: لکه‌های خون روی دیوار، کاغذ دیواری دستگیره کمد و جاهای دیگر خانه شما بوده است. اگر غزاله خارج از خانه افتاده بود و تو او را به داخل آوردی، چرا این خون‌ها در خانه بود. متهم گفت: من دقیقا نمی‌دانم از چه صحبت می‌کنید و من در جریان نیستم.

قاضی پرسید: چرا به دوستت گفته‌ای که غزاله را کشته‌ای؟ اگر تو واقعا این کار را نکرده بودی، چرا این حرف را به او زدی و درخواست کمک کردی.

متهم گفت: من اول گفتم غزاله زمین خورده؛ حرفم را باور نکرد. بعد گفتم دعوا کردیم؛ باز باور نکرد و بعد گفتم او را کشتم که حرفم را باور کند و کمک کند. متهم گفت: من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. در مدتی که با هم دوست بودیم، سه بار با هم دعوا کردیم. یک بار من پیش‌قدم شدم که آشتی کنم و دو بار غزاله پیش‌قدم شد. آن روز هم مشکلی با هم نداشتیم و او خداحافظی کرد و رفت و بعد این اتفاق افتاد. قاضی گفت: از غزاله نامه‌ای به جا مانده که در آن به تو اشاره کرده و گفته از دست آزارهای تو خسته شده است. دراین‌باره چه می‌گویی. متهم گفت: من نمی‌دانم آن نامه چیست. من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. متهم در پاسخ به این سؤال که با توجه به انکارش چرا به قتل اعتراف کرده، گفت: بعد از بازداشت به من خیلی سخت گذشت. مدام به من می‌گفتند پدر و مادرت در اتاق بغلی هستند و بازجویی می‌شوند و من اذیت می‌شدم به همین دلیل اعتراف دروغ کردم.

 

به نظر می رسد افکار عمومی انتظار دارد علاوه بر اجرای عدالتضمن اعلام رضایت از سوی اولیای دم و گذشت از قصاص آرمان، زوایای پنهان این پرونده مشخص شود.

دیگر خبرها

  • عادت‌های روزمره‌ای که نمی‌دانستید دلیل ترش کردن معده هستند
  • محفلی به نام شهدا در شهر شاهدیه
  • جهان برای تحقق آرمان فلسطین به پا خواسته است
  • مصدومیت آرمان رمضانی برطرف شد
  • محبت یک کشش روانی است یا امر اختیاری؟
  • رشد ۲۸ درصدی مبادلات تجاری از گمرکات کردستان در فروردین سال جاری
  • محبت‌های ما محدود به چیزهایی است که نوعی شناخت از آن‌ها داریم
  • سگ گزیدگی؛ ماموریت روزمره در مراکز درمانی! | حجم بالای حمله سگ های بدون صاحب به شهروندان | ویدئو
  • انتشار وضعیت فرهنگی ایران در پیمایش ارزش‌های جهانی
  • ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام